کلاس پنجم ابتدائی بودم ۲ ماه از سالتحصیلی گذشته بود و هنوز کادر خدماتی به مدرسه ما نداده بودند بنابر این هر روز به نوبت بچه ها نظافت میکردند در این مدت چند بار هم نوبت من شده بود و من مدرسه را نظافت کرده بودم ؛تا اینکه یک روز وقتی به خانه رفتم و مادر و پدرم لباسهای مرا دیدند علت را پرسیدند پدرم گفت خودش با مسئولین آموزش و پرورش حرف میزند و به من گفت که دیگر هیچ وقت حق نداری به نظافت .........ادامه مطلب
مدرسه بپردازی و این کار تو نیست چند روز بعد وقتی مدیر مدرسه آمد سر کلاس و از من خواست به همراه تعدادی از بچه ها برای نظافت و خرید نان برویم من گفتم که خانم مدیر پدرم به من اجازه نداده و گفته که ما مستخدم نیستیم ]انم مدیر وقتی حرف مرا شنید عصبانی شد و با بقیه بچه ها از کلاس خارج شد وقتی زنگ خورد و ما خواستیم برگردیم خونه بچه ها طبق معمول با صدای زنگ جیغ بلندی کشیدند و تند تند از کلاس خارج شدند توی راهرو مدرسه یکباره مدیر جلوی من سبز شد و یک سیلی محکم به من زد و گفت تو جیغ کشیدی در حالی که من اصلا جیغ نکشیده بودم در ضمن این کار همه روزه بچه ها بود و هیچ وقت کسی به خاطر این تنبیه نمیشد آن روز مدیر فقط به خاطر اینکه من مدرسه را آب و جارو نکرده بودم دنبال بهانه ای برای تنبیه کردن من میگشت خلاصه من گریه کنان آمدم خانه و موضوع را به مادرم گفتم و مادرم زنگ زد به اداره پدرم و موضوع را با او در میان گذاشت آن روز پدرم با عصبانیت رفته بود آموزش و پرورش و با رئیس صحبت کرده بود فردای آنروز وقتی رفتیم مدرسه دیدیم یک کادر خدماتی دادند و دیگر بچه ها مجبور نبودند به نظافت مدرسه بپردازند و همه بچه ها خوشحال بودند آما من هیچ وقت سیلی نا حق خورده را فراموش نکرده ام و از مدیر مدرسه مان همیشه خاطره بدی در ذهن دارم و امروز که خودم یک معلم شدم هیچ وقت دانش آموزی را به کاری که وظیفه او نیست وادار نمیکنم و همیشه از دست معلمانی که متاسفانه تعداشان هم کم نیست و کارهای شخصی شان را به وسیله دانش آموزان انجام میدهند ناراحت میشوم و به این ضرب المثل ایتالیائی ایمان آورده ام :
هر که در حضور تو از تو بترسد در نبود تو از تو متنفر است.
بنابر این هیچ دانش آموزی دوست ندارد که در حضور بچه های دیگر ماشین معلمش را بشوید و یا برای او نان بگیرد و اگر این کارها را میکند یا از ترس است یا از روی خجالت و من دوست ندارم که شاگردم از من متنفر باشد .