انسانها در طول زندگی خود خاطرات تلخ و شیرین زیاد دارند ولی خوب که فکر میکنم خاطرات تلخ دوران تحصیل به گونه ای بعدا در ذهن جای خود را به خاطرات شیرین میدهند . در دوران تحصیلی راهنمائی بودم که قرار شد برای اولین بار از طرف مدرسه به طور دسته جمعی ما را به اردو ببرند ما هم ثبت نام کردیم و به همراه دوستان صمیمی .......ادامه مطلب
برای سفر یک روزه برنامه ریزی کردیم صبح زود عازم سفر شدیم .خاطرم هست که مارا به باغ سید لر و امام زاده ای که در آن حوالی بود بردندآنروز برایمان خیلی خوش گذشت .کارکنان مدرسه برایمان آش دوغ پختند و ما هم کلی بازی کردیم ولی بعد از ظهر که آماده برگشت به خانه شدیم از شانس بد ما اتوبوس خراب شد و ما مجبور شدیم با کوله باری از وسایل پیاده چند کیلومتری را طی کنیم که بعضی از بچه ها از اینموقعیت سوء استفاده می کردند بی قراری و شلوغی می کردند تا اینکه بعد از ۲ ساعت که اذان مغرب هم گفته شده بود اتوبوس دیگری از اهر رسید و ما با عجله که میخواستیم سوار شویم ناظم مدرسه هر چه عصبانیت داشت بر سر ما خالی کرد و یک سیلی به من وچند نفر دیگه که هیچ تقصیری نداشتیم زد و خاطره شیرین آن روز را به باد داد با خودم قرار گذاشتم که هیچ وقت آن ناظم را نبخشم ولی در دوران دبیرستان که بودم شنیدم همان ناظم بر اثر بیماری ناعلاج فوت کرده که بسیار ناراحت شدم و از خدا برای ایشان طلب مغفرت و بخشش کردم