برای یادگیری هیچ وقت دیر نیست

ثبت و انعکاس تجربیات معلمان

برای یادگیری هیچ وقت دیر نیست

ثبت و انعکاس تجربیات معلمان

خاطره همکار (م-ف)

من در دوران ابتدائی یک خاطره تلخ دارم که همیشه ذهن منو به خود مشغول کرده است .البته خیلی سعی میکنم که آنرا فراموش کنم ولی اصلا نمیتوانم......ادامه مطلب

من در دوران ابتدائی یک خاطره تلخ دارم که همیشه ذهن منو به خود مشغول کرده است .البته خیلی سعی میکنم که آنرا فراموش کنم ولی اصلا نمیتوانم سوم ابتدائی بودم در یکی از روستاهای اطراف شهر اهر ساکن بودیم چون پدرم معلم بود مثل بقیه کارمون دامداری نبود لذا فاقد هر نوع امکانات روستائی مثل کره و پنیر و ماست روستائی بودیم معلم به نوبت از همه برای صرف صبحانه شیر و ماست و کره میخواست . روزی آمد که نوبت من شد که کره بیارم آن روزاز روزهای بهمن بود و مرا فرستاد که کره و ماست بیارم با دوستم رفتیم دوستم شیر آورد و من گفتم که نداریم بعد آمدیم مدرسه وقتی به کلاس رسیدیم دوستم زود گفت خانم ایشون به خانه اش نرفت دروغ میگوید که نداریم معلم یک سیلی محکم زد توی گوشم تمام دنیا دور سرم چرخید من تلخی آن روز را با تمام جزئیاتش در خاطر دارم از آن روز تا حالا نظرم نسبت به معلم خیلی بد می باشد و هر گز نمیتوانم فراموش کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد