کلاس اول ابتدایی بودیم ؛مثل هر کلاس اولی دیگری با هزار امید و آرزو توام با اضطراب و ترس از مدرسه پا به کلاس اول گذاشته بودم .متاسفانه آموزگار ما خانمی بودند که فارغ از مسئولیت هاو دغدغه های یک معلم با کودک ۳-۴ساله اش بنام مریم در کلاس حاضر میشد و تمام وقت کلاس را صرف صحبت و بازی با کودک خود و در زمان فراغت صرف بافتن لباس برای کودکش میکرد و تنها تکلیفی که برای ما تعیین می کرد این بود که اگر چیزی برای خوردن دارید میتوانید در کلاس بخورید و زمان بسیار کمی را آن هم با عجله به تعلیم و تعلم می پرداخت .
نتیجه زحمات این آموزگار هم این بود که اکثر همکلاسی هایمان تجدید و مردود شدند .....
به عنوان یک آموزگار تصور میکنم برای یک معلم فارغ از دانش علمی ؛علاقه به کار علاقه به دانش آموزان و آینده ی علمی انها ؛درک موقعیت کلاس و توان فراغت از امور خانوادگی در مدرسه و وقف علم و روح خود برای دانش آموزان در کلاس بسیار مهم بوده که بدون آن دین معلم نسبت به رسالت خود ادا نخواهد شد